در این مقاله قصد دارم طرح کلی مقولهای را ترسیم کنم که آن را اشیای دیجیتالی مینامم. میکوشم بهیاری بازنگری تاریخ فلسفه نشان دهم تحقیقی فلسفی در این زمینه ضرورت دارد و بهگمانم میتوان نوعی فلسفۀ اشیای دیجیتالی تدوین کرد. نخست، مسئلۀ صفت «دیجیتالی» را بررسی خواهم کرد و سپس مسئلۀ «اشیاء» را و سرآخر باز بهسراغ «دیجیتالی» خواهم رفت. «اشیای دیجیتالی» در بحث من چیزی نیست جز اشیایی که در فضای وِب [یا بهتعبیری، «تارِ جهانگستر»] به آنها برمیخوریم، مانند فیلمها و ویدیوهایی که در یوتیوب میبینیم، شرح حالهای آدمها در فیسبوک، تصویرهایی که در فلیکر میبینیم، و نظایر اینها، اشیاء یا اعیانی متشکل از دادهها که بهوسیلۀ شاکلهها یا وجودشناسیهایی صورتبندی میشوند که میتوان با عنوان کلیِ «فراداده» از آنها یاد کرد. این اشیاء در سراسر زندگیِ آنلاینِ هرروزۀ ما حضور دارند و راستش دیگر جداکردن آنچه آنلاین است و آنچه آفلاین برای ما بیاندازه دشوار شده است، مسئلهای که ویلیام گیبسن در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ با تعبیر «جَکزدن درون جهان اینترنت» به آن اشاره کرد، تعبیری که او برای ورود به سیستم رایانه یا «وصلشدن به شبکه» ابداع کرد.
مسئله فقط این نیست که ما به انواع و اقسام دستگاهها یا بهاصطلاح گجتهای آلامُد معتاد میشویم. مسئله این است که آنها در ضمن محیط فراگیری را شکل میدهند که به هیچ ترتیب نمیتوان از آن گریخت. بر خلاف آنچه در فیزیک دیجیتالی یا وجودشناسی دیجیتالی در کارهای ادوارد فردکین [دانشمند علوم رایانه اهل آمریکا و از پیشگامان فیزیک دیجیتالی] و استیوِن وُلفرام [ریاضیدان و فیزیکدان انگلستانی و سازندۀ نرمافزار مشهور متمتیکا] القا میشود، اشیای دیجیتالی صرفاً بیتها و بایتها نیستند. وجودشناسی دیجیتالی از دو مفهوم اصلی شکل میگیرد: نخست اینکه، بیتها بازنمودِ اتموارِ وضعیتِ اطلاعاتند، یعنی هر بیت بهسان یک اتم اطلاعاتی است؛ و دوم اینکه، وضعیت زمانیِ تطوّر نوعی فرایند تولید دیجیتالیِ اطلاعات است. نکتۀ دوم تجسم مناقشۀ تاریخیِ دور و دراز میان انسانگرایی (اومانیسم) و فرمانششناسی (سیبرنتیک) است. با اینحال، هر دو مفهوم از یک معنی غافلند، این مهم که ما با اشیای دیجیتالی تعامل داریم: آنها عملاً اشیاییاند که ما میکاویمشان، پاکشان میکنیم، حالتشان را تغییر میدهیم و کارهایی از این دست. وِب هم نقش رابطی میان کاربران و اشیای دیجیتالی دارد هم در حکم جهانی است که این اشیای دیجیتالی در آن نهان و عیان میکنند ــ هم بهلحاظ طبیعی هم مابعدالطبیعی. البته منظورم این نیست که گزارههای قبلی دربارۀ امور دیجیتالی از هر جهت نادرستند؛ اگر از قیاسی تمثیلی بهره گیریم، میتوان گفت ما اکنون میدانیم جهان از اتمها تشکیل شده است ولی اگر فقط بر اساس اتمها به جهان فکر کنیم نمیتوانیم جهان را تبیین [علّی] کنیم. بهبیان دیگر، این قسم فلسفۀ دیجیتالی برای رسیدن به فهم جامع زندگی هرروزه در کوران شتابگرفتن تحولات فناوری، حال بگذریم از تأملی عمیقتر در باب هستی انسانی، کمکی به ما نخواهد کرد.