افلاطون در رسالۀ جمهور از اولین فیلسوفانی بود که در مورد محدودیتهای شدید آزادی بیان، کنترل محتوا و اهمیت سانسور، بهخصوص در جامعۀ ایدئال خود بحث کرد. در جامعهای که او توصیف میکند، جایی برای هنرهایی که واقعیت صرف را بازنمایی میکنند نیست. یکی از بحثهای اصلی او در این زمینه، تأثیر مخرب بازنمایی یا میمسیس (اصل محاکات یا تقلید) است. بهعقیدۀ افلاطون، واقعیتی که ما با حواس باطنیمان درک میکنیم، بازتابی ناقص از جهان ایدئالی است به نام عالم مُثُل؛ جهانی که در پس جهان ظاهری و فعلی است. برای مثال، تختی که به آن نگاه میکنم، در مقابل مفهوم تختی که در آن جهان ایدئال مُثُل وجود دارد و تنها بهمیانجی تفکر فلسفی و نه صرفاً با اتکاء به تجربۀ حسی و بینشی معمولی قابل درک است، بهمثابه سایهای از آن موجود واقعی است که پر از نقص است؛ بهعبارتی جهان مادی همیشه بازتابی ناقص از یک جهان کاملتر و برتر است. هر نوع بازنمایی از یک تخت خاص، لاجرم ناقص است زیرا تصویری از چیزی است که خود، فینفسه بازتابی ناقص از مفهوم واقعی «تخت» در عالم مُثُل است.