این مقاله به بررسی تأثیرات اجتماعی-اقتصادی انقلاب صنعتی چهارم پرداخته است. نویسنده ضمن انتقاد از رواج رهیافتهای فنسالارانه و ورود آنها به اسناد راهبردی حکومتها، مشکل اصلی را در بُعد اجتماعی «صنعت نسل ۴.۰» جستویافت میکند. سپس به مقایسه نظرات کارل مارکس و تفسیر پل میسُن، روزنامهنگار انگلیسی، از آنها میپردازد. نویسنده برخلاف بیشتر متفکران (از جمله میسُن) که از «کاهش قابلملاحظه محلهای کار» سخن میگویند، نظری مشابه مارکس دارد و «تولید انسان را مولدترین نیرو» میداند. این امر پیامدهای مهمی برای بازار نیروی کار و ساختار تولید دارد، مثل فرایند «جابهجایی» (relocation) یا «جهانیزدایی» (deglobalization)، کوتاهتر شدن فاصله میان عرضهکننده و مصرفکننده به دلیل دیجیتالی شدن جامعه و اهمیت فزاینده صنایع نوآور کوچک. اقتصاد جهانی نیز نیازمند تغییراتی اساسی است که مهمترینشان نزدیکتر شدن دولتها به یکدیگر در سطوح اقتصادی و اجتماعی است. ادغام اقتصادی جهان باید با ادغام اجتماعی همراه باشد، وگرنه کشورهای پیشرفتهتر باید آماده مواجهه با یک موج دائمی از مهاجرتهای گسترده و شاید حتی خطر درگیریهای جنگی باشند.