1. مقدمه
برقراری ارتباط میان فلسفه و زندگینامه فعالیتی مملو از دشواری است، که یکی از این مشکلات ارتباط جبرگرایانهای است که میان زندگی و اندیشه برقرار میکنیم. با داشتن این مسئله در ذهن، اگر بتوانیم همچنان فرض کنیم که جملات هستیشناختی موجود در زندگینامه با موضع ـ سوژۀ نویسندهشان ارتباط دارند، پس باید تأکید کنیم که سنجش پارادایمهای نظری شامل تحلیل انگیزههای نویسنده نیز بشوند. سنجش نظریه نباید از بررسی امیالی که آن نظریه ابرازشان میکند، نیازهای شناختی یا تحلیلیای که درصدد تحقق آنهاست و دلیلی که برای پیگیری برخی از پرسشها (بهجای سایر پرسشها) دارد، اجتناب کند. هنگامی که نظریه درصدد صدور احکامی در مورد اکنونِ خود است، چنین پرسشهایی بیشازپیش مفید خواهند بود، زیرا شرایط سیاسی نیز بیواسطهتر از همیشه حضور دارد. با داشتن این اصل در ذهن، مایلم چیزی را بررسی کنم که جزو برجستهترین تفسیرها از عصر کنونی است: یعنی آن دسته از وصفهای «پساانسان» که برای توضیح تحول بنیادین تجربۀ وجودی عمدتاً به پیشرفتهای فناورانه معاصر مینگرند.1 دلیل اینکه چنین حوزهای را برای بحثم انتخاب کردهام این باور است که چنین نظریههایی معمولاً شکافهای عمیق جهانی را در دسترسی به فواید این پیشرفتهای فناوارنه و اجتناب از مضرّات آنها نادیده میگیرند و همچنین تداوم ساختارهای تاریخی نابرابری را نیز نمیبینند. با توجه به این زمینه، پیشنهاد میکنم که شرایط خاصی را بهخاطر آوریم که مفاهیمی که از تجربۀ دیجیتال در ذهن داریم طی آن شکل گرفتند، یعنی رژیمهای معاصر مالکیت شخصی. داشتن این زمینه در ذهن نهتنها میتواند برای اندیشیدن درمورد افقهای تاریخی نظریات اجتماعیمان ارزشمند باشد، بلکه ممکن است ما را قادر سازد تکانههایی را که باعث بهوجودآمدن آنها شدهاند نیز درک کنیم.