کری وُلف در کتاب پساانسانگرایی1 چیست؟ تأکید دارد که «ماهیت تفکر اگر بخواهد پساانسانگرا باشد ناگزیر از تغییر است.» اما ما بر این باوریم که اگر بنا باشد شیوههای تفکرمان درباره جهان، پساانسانگرا باشد، یا دستکم صرفاً انسانگرا نباشد، این فقط تفکر ما نیست که باید تغییر کند؛ بلکه شیوههای بودن و عملکرد ما در جهان نیز نیازمند تغییر است. ما معتقدیم که ظهور هوش مصنوعی، واقعیت افزوده2، علوم زیستی، رباتیک، و رایانش پیشگیرانه، شناختی و زمینهای چالشی را برای انسانگرایی و انسان بهوجود آوردهاند که به ما فرصت میدهد روشهای کار، کنش، و تفکر خود بهعنوان نظریهپرداز را بهشکلی اساسی بازسازی کنیم. از این جهت، اگر بهگفته وُلف «پساانسانگرایی دوره تاریخیای باشد که در آن دیگر نتوان این واقعیت را نادیده گرفت که انسان بهسبب امتزاج با شبکههای فنی، پزشکی، انفورماتیک و اقتصادی محوریت خود را از دست داده است»، این امکان را خواهیم داشت که سؤالاتی درباره علوم انسانی مطرح کنیم که اگر عقاید انسانگرایانه ما (درباره تغییر و پیشرفت تاریخی، سوژه انسانی خردمند لیبرال، و مفاهیم مربوط به آن مانند مؤلف، ژورنال و کپیرایت) تا این حد قدرت و سلطه نداشت باید مدتها قبل مطرح میشد.
استفاده ما از واژه «اخلالگر» از تعاریف معمول آن فراتر میرود. قصد ما این نیست که با تأکید بر قابلیت فناوریهای اخلالگر3 برای ایجاد نوآوری در تولید علوم انسانی «دیجیتال» جدید، یا حتی «علوم انسانی پساانسانگرا»، سیستم فعلی تولید و ارائه و نشر دانش و پژوهش و روششناسی و زیباییشناسی و نهادهای علوم انسانی را حفظ و تقویت کنیم. بهعبارت دیگر، هدف ما این نیست که به تازهشدن علوم انسانی بهوسیله امواج «تخریب خلاقانه» کمک کنیم؛ بلکه هدف ما اخلالگری ایجابی در علوم انسانی است، چرا که معتقدیم ظهور فناوریهای جدید «پساانسانی» تهدیدی را متوجه انسانگرایی و مفهوم انسانِ مرتبط با آن کرده است که به ما امکان میدهد سیستمهای علوم پساانسانی را برای تولید و ارائه و نشر دانش و پژوهش خلق کنیم.