شهر کوچک

داستان کوتاهی از فیلیپ کی دیک
مترجم: امیرمحمد شیرازیان

وِرن هَسکِل با مشقت از پله‌های جلویی خانه‌اش بالا رفت. پالتویش روی زمین کشیده می‌شد. خسته بود. خسته و دلسرد، و درد در پاهایش رخنه کرده بود.

همین که در را بست و کت‌وکلاهش را درآورد، مَج با عصبانیت پرسید: «ای وای! هیچی نشده برگشتی خونه؟»

هَسکِل کیفش را انداخت کنار و مشغول گشودن بند کفش‌هایش شد. جان در بدن نداشت. چهره‌اش تکیده و رنگ‌پریده بود.

«حرف بزن دیگه!»

«شام آماده‌ست؟»

«نه، نیست. این بار دیگه چی شده؟ باز هم با لارسون دعوات شده؟»

هَسکِل با پریشان‌حالی به آشپزخانه رفت و یک لیوان آب گرم گازدار برای خودش ریخت. گفت: «بیا از این‌جا بریم.»

«بریم؟»

خواننده گرامی
ادامه مطلب را می‌توانید با اشتراک دیجیتال «بازخورد» بخوانید.

با اشتراک دیجیتال:
ـــ به محتوای مطالب شماره جاری دسترسی دارید.
ـــ آرشیو کامل شماره‌های شش سال گذشته مجله در اختیارتان است.
ـــ مطالب ویژه وب‌سایت را می‌خوانید.

گزینه‌های اشتراک را در ادامه همین صفحه ببینید


اشتراک یک‌ماهه

یک ماه دسترسی به تمامی مطالب وب‌سایت + ۱ روز رایگان

۵۰

هزارتومان

اشتراک سه‌ماهه

سه ماه دسترسی به تمامی مطالب وب‌سایت + ۵ روز رایگان

۱۲۵

هزارتومان

اشتراک شش‌ماهه

شش ماه دسترسی به تمامی مطالب وب‌سایت + ۱۰ روز رایگان

۲۲۵

هزارتومان

اشتراک یک‌ساله

یک سال دسترسی به تمامی مطالب وب‌سایت + ۱۵ روز رایگان

۳۶۰

هزارتومان