از اواسط دهه ۱۳۷۰ که اینترنت بهتدریج وارد جامعه ایران شد، استادان و پژوهشگران ارتباطات از شکاف دیجیتال صحبت کردند و تأکید داشتند اقشار مختلف جامعه باید به فناوریهای نوین ارتباطی دسترسی کافی داشته باشند و سواد دیجیتال آنها به حدی برسد که فقط طبقات مرفه یا نخبگان از امکانات ارتباطات جدید بهرهمند نشوند. اما اکنون، پس از گذشت سه دهه از آن دوره، ما نهتنها باید از لزوم دسترسی آزاد به فناوریهای نوین باکیفیت ــ از جمله اینترنت پایدار و پرسرعت و بدون فیلتر وبسایتها و شبکههای اجتماعی ــ صحبت کنیم، بلکه باید از لزوم دسترسی عامه مردم به روزنامهنگاری باکیفیت هم بگوییم، خاصه پس از رخدادهای یک سال گذشته.
روزنامهنگاری ایران طی سه دهه گذشته بهشدت تضعیف شده است، چه از نظر آزادی رسانهها و چه از لحاظ سرمایهگذاری و آموزش کادر علمی و حرفهای. اما از سال گذشته، روزنامهنگاران حرفهای ایران با محدودیتهای بهمراتب بیشتری مواجه شدهاند و صابون این محدودیتها به تن خبرنگاران حوزههای خبریای نیز خورده که سابقه برخورد و محدودسازی بالنسبه کمتری داشتهاند؛ حوزههایی مثل ورزش، سینما، حوادث.
از روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ که اعتراضات به جانباختن مهسا امینی شروع و به نقطه آغاز جنبش اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» بدل شد، بنا به اعلام انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران بیش از ۷۰ روزنامهنگار دستگیر شدند، از جمله نیلوفر حامدی و الهه محمدی که در هفتههای اخیر حکم اولیه آنها در دادگاه بهترتیب ۱۳ و ۱۲ سال زندان اعلام شد. علاوه بر این، دو اپلیکیشن مهم اینستاگرام و واتساپ فیلتر شدند و اکنون میتوان گفت تمامی رسانههای اجتماعی و پیامرسانهای جهانی در ایران فیلتر هستند. همچنین طبق اعلام انجمن تجارت الکترونیک تهران، سرعت و انسداد اینترنت شدت گرفت. با این اوصاف، بازار فیلترشکنها و ویپیانفروشها سکه شد و اکثریت قریب به اتفاق مردم ناچار به استفاده از فیلترشکن شدند. به این ترتیب، هزینه فیلترشکنهای پولی که در روز روشن با حساب بانکهای داخلی فروخته میشود به هزینه مصرف اینترنت مردم اضافه شد.
وضعیت ارتباطات در ایران به این صورت محدود شد، اما فشار به مطبوعات و رسانههای آنلاین مستقل ادامه یافت. روزنامهنگاری حرفهای و مستقل ایران شاهد بود که رسانهها کمتر توقیف یا تعطیل میشوند، اما فضای کار آنها بیش از پیش محدودتر شده است. این روند را میتوان، در حدود یک سال بعد از شهریور ۱۴۰۱، بالأخص در جریان به کما رفتن آرمیتا گراوند بهروشنی مشاهده کرد، دانشآموز تهرانی که در مترو به سرش ضربه خورد و به کما رفت و حدود چهل روز بعد اعلام شد که درگذشته است. روزنامهنگار روزنامه «شرق» که به بیمارستان محل بستری آرمیتا رفته بود، چند ساعت در بازداشت ماند و نتوانست گزارشی از این موضوع تهیه کند. سایت اینترنتی «فراز» نیز که با پدر آرمیتا مصاحبه کرده بود، خبرش را از سایت حذف کرد. روزنامهنگاران سایر رسانههای مستقل نتوانستند طی حدود چهل روز از این موضوع خبر و گزارشی تهیه کنند. تنها چند خبرگزاری و رسانه وابسته به دولت اجازه داشتند اخباری از این ماجرا منتشر کنند. در جریان قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر نیز خبرنگاران مستقل اجازه پیدا نکردند به محل حادثه بروند و فقط خبرنگار صدا و سیما اجازه ورود و مصاحبه با مقامات مسئول را داشت. این روند تازهای بود در عرصه رسانهای کشور: در رخدادهای حساس و مهم از نظر افکار عمومی، بدون توقیف یا تعطیلی رسانههای مستقل و حرفهای، عملاً روزنامهنگاری مستقل و حرفهای کشور تعطیل شده بود.
ایران برای رشد و توسعه به روزنامهنگاری حرفهای نیاز دارد و هیچ حرفه و هیچ نهادی نمیتواند جای روزنامهنگاری مستقل و حرفهای را پر کند. رسانههای وابسته به دولت و حاکمیت نمیتوانند پاسخگوی افکار عمومی باشند و روزنامهنگاری مستقل است که افکار عمومی را قانع میکند. مردم مصرفکننده محض تولیدات رسانهای نیستند. آنها، با وجود رسانههای بدیل اینترنتی، بهراحتی میتوانند فاصله خالی میان سطرهای رسانههای رسمی دولتی را بخوانند و تفسیر کنند. لب کلام، باید گفت در یک سال گذشته، روزنامهنگاری ایران نهتنها پیشرفت نکرد که چندین گام هم به عقب رانده شد. اگر تحدید روزنامهنگاری حرفهای با همین روند ادامه پیدا کند، ما باید از نیاز مردم به روزنامهنگاری استاندارد و باکیفیت صحبت کنیم؛ یعنی آن نوع روزنامهنگاری راستین که نور بر تاریکیها و فسادها و سوءاستفادهها و ناکارآمدیها میاندازد و پیشرفت جوامع مدرن بدون آن امکانپذیر نیست. گویی چرخه باطل تلاش برای ارتقای روزنامهنگاری به نقطه اول رسیده است و باید مجدداً از اول خط شروع کنیم.