«سال گذشته محصولی که از این جزیی ملک عاید ما شده بود، بهقیمت نازل فروخته، بابت مالیات تسلیم مباشر محل کردیم و دیگر چیزی برای ما باقی نماند. فروعات که حواله کردند دو گوسفندی که باقی مانده و مایه معیشتمان بود فروخته، وجهش را تسلیم آنها کردم. بعد از آن خرج ولایتی و رسوم پیشکاری حواله کردند. دیگر چیزی برایمان نمانده بود که بدهیم، مأمورها هم بهسختی مطالبه میکردند. دختری داشتم به سن سه سال، ناچار او را برداشته، به نزد بعضی ترکمانها که در نزدیکی ماها آمده بودند بردم. او را به هفت تومان و پنج هزار فروختم، وقتی خواستم دست او را به دست ترکمان بگذارم، آن دختر که چشمش به ترکمانان افتاد، مثل جوجه شروع به لرزیدن و فریاد کرد و خود را به دامنم انداخت. من هم از راه محبت پدری او را به دامان خود نشانده و نوازش کردم، تا آنکه در دامان من به خواب رفت. من چون چارهای نداشتم سر او را از زانوی خود بر زمین گذاشتم و به شخص ترکمان که او را خریده بود، التماس کردم که تا من غایب نشوم او را از خواب بیدار نکند و خود با چشم گریان به خانه آمدم. دیگر نمیدانم از ندیدن من به او چه گذشت. خدا میداند.» این سرگذشت یکی از صدها مرد قوچانی است که یک سال پیش از صدور فرمان مشروطه، برای رهایی از آزار مأموران حکومت، ناچار به فروش دختر خود به ترکمانان و ارامنه عشقآباد شد.
خبر فروش دختران قوچان که بهگواه اسناد تاریخی مسبوق به سابقه بود، یک سال پیش از مشروطه بهنحوی چشمگیر در جامعه ایران بپیچد. ابعاد این فاجعه بهحدی بود که برخی آن را از مقدمات انقلاب مشروطه میدانند، در کنار نارضایتیهای عمومی از بیکفایتی حکومت مرکزی و بحرانهای اقتصادی. این واقعه در سال ۱۳۲۳ قمری و در پی فشار حکام منطقه خراسان برای دریافت مالیات از کشاورزانی رخ داد که محصولاتشان چند سال پیاپی قربانی حمله ملخها شده بود. و در آن مقطع و چند سال پس از امضای فرمان مشروطه به یکی از مهمترین اخبار کشور تبدیل شد، خبری که در محافل عمومی و سیاسی و مذهبی و روزنامههای آن روزگار با عنوان «فروش دختران قوچان» پخش شد.