یک. فاشیسم چیست؟
نظریهای انتقادی راجع به فاشیسم باید از خود بپرسد فاشیسم چه رابطهای با سرمایهداری دارد. تعریفهای مارکسیسم کلاسیک در مورد فاشیسم در اغلب موارد فاشیسم را نوعی خاص و مرحلهای معین از توسعۀ سرمایهداری وصف میکردند. دو نمونه بیاوریم.
گئروگی دیمیترُف (۱۸۸۲ــ۱۹۴۹)، سیاستمدار کمونیست بلغاری و نخستین رهبر حزب کمونیست بلغارستان از ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۹ و دبیر کل بینالملل کمونیستی از ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۳، فاشیسم را «دیکتاتوریِ علناً ارعابگرای ارتجاعیترین و میهنشیفتهترین و امپریالیستیترین عناصر سرمایۀ مالی تعریف میکند». دیمیترف ویژگی سرشتنمای فاشیسم را آمیزۀ سرمایۀ مالی و سیاستِ ارعاب و نظام دیکتاتوری و جنگافروزی به قصد سلطه بر کشورهای دیگر میشمارد.
لئون تروتسکی تعریفی بهدست میدهد که همانندیهایی با تعریف دیمیترف دارد: «فاشیسم هیچ نیست مگر واکنش نظام سرمایهداری؛ […] وظیفۀ تاریخی فاشیسم عبارت است از درهمکوبیدنِ طبقۀ کارگر و نابودکردن سازمانهای آن طبقه و سرکوبکردن آزادیهای سیاسی هر زمان که سرمایهداران احساس کنند قادر نیستند بهیاری دمودستگاه دموکراسی بر طبقۀ کارگر حکم رانند و مسلط مانند.» «رسالت فاشیسم بیش از آنکه کامل کردنِ فرایند نابودیِ دموکراسی بورژوایی باشد از میان برداشتنِ نخستین شاکلههای دموکراسی پرولتاریایی است.» از نظر تروتسکی، همانطور که از دید دیمیترف، فاشیسم ارتجاعیترین صورت سرمایهداری است که از سلاح ارعاب برای نابودکردنِ سازمانهای سوسیالیستی و پیکار آنها در راه برنهادن سوسیالیسم بهره میگیرد.