همه کاربران توییتر این تجربه را دارند که وقتی پست کسی را لایک یا ریتوییت میکنند یا برایش کامنت مینویسند، پستهای بعدی آن حساب کاربری مدام جلوی چشمشان ظاهر میشود. جایگاه هر محتوای توییتری در آن ردیف عکسها و پستها که پشت هم از بالا به پایین میآیند، بر اساس میزان توجهی تعیین میشود که کاربر به آنها نشان میدهد. قانون اصلی این است که هرچه تعامل کاربر با یک حساب کاربری بیشتر باشد، محتواهای آن حساب بیشتر به چشمش میآیند. حساب و کتاب اینها با کیست؟ چه کسی آن پشت نشسته و تصمیم میگیرد کدام عکس و پست زودتر به کاربر نشان داده شود و کدام محتوا پشت محتواهای دیگر پنهان شود؟ اینها را تعدادی الگوریتم تعیین میکنند.
الگوریتمها ورودیهایی دارند و بر اساس خصوصیات آن ورودیها تصمیم میگیرند که چه خروجیهای داشته باشند. میتوانند بسیار ساده باشند یا خیلی پیچیده. الگوریتمها برای این درست شدهاند که کارهایی تکراری که از عهده ماشین برمیآیند دیگر به انسان سپرده نشوند و آدمی را راحت بگذارند که بتواند کارهای مهمتر و پیچیدهتری انجام دهد. یکی دیگر از وظایف الگوریتمها این است که زمینههایی را فراهم کنند برای اینکه افراد مجبور نباشند خودشان تصمیمات دمدستی را بگیرند. مثلا اگر کاربری در شبکههای اجتماعی مطالب مربوط به فوتبال را لایک میکند یا فوتبالیستها را دنبال میکند، الگوریتمها بهسرعت درمییابند که کاربرشان از چه قماشی است و دائما همان محتواهای فوتبالی را جلوی چشمش میگذارند. از ظاهر امر پیداست که در این قرار و مدار، کاربر از الگوریتمها بهنفع خود بهره میگیرد و بهجای اینکه بهدنبال مطالب فوتبالی بگردد، آن مطالب خیلی راحت جلوی چشمش ظاهر میشوند. اما داستان چیز دیگری است.
الگوریتمهای شبکههایی مثل توییتر یا اینستاگرام در جنگ قدرت و منافع، هیچ وقت طرف کاربران نمیایستند. الگوریتمها به کسانی خدمت میکنند که آنها را خلق میکنند. بنابراین الگوریتمها در نهایت بهنفع امثال توییتر و فیسبوک وارد عمل میشوند. آنها بهمرور زمان توسعه پیدا میکنند، پیشرفتهتر میشوند و بازیهای خود را پنهانیتر پیش میبرند. بازیای که الگوریتمها به راه میاندازند برد – برد نیست.
بزرگترین هدف الگوریتمها در رسانههای اجتماعی این است که مخاطبان را به بیشترین حد رضایت برسانند تا آنها بیشترین زمان حضور در این رسانهها را داشته باشند. مدل تجاری شبکههای اجتماعی بر پایه تبلیغات است یا دسترسی به کاربران طبقهبندیشده یا فروش اطلاعات آنها، پس هرچه زمان حضور یک کاربر در این شبکهها بیشتری باشد، احتمال بهنتیجهرسیدن تبلیغات یا برداشت اطلاعات شخصی آنها هم بیشتر خواهد شد. الگوریتمها در ایجاد جذابیت برای کاربران در جلوی صف ایستادهاند. قواعدشان هم خیلی ساده است: اگر کسی به یک نوع محتوا واکنش نشان داد، آن را بیشتر به او نشان بده. اگر کاربر چیزی را دوست دارد، انواع و اقسام آن چیز را جلوی رویش بگذار.
اما مشکل بزرگ این کار الگوریتمها ایجاد حصاری نامرئی در اطراف ماست. ما در شبکههای اجتماعی بهواسطه الگوریتمها در انبوهی از محتواهایی محاصره میشویم که همه شبیه به هم هستند و الگوریتمها بنا به تشخیص خود و بهنفع شبکه اجتماعی پشت سرشان، مصرف آنها را به ما تحمیل میکنند. به این ترتیب، محتواهایی تکراری از حیث نوع و شکل مدام به ما نشان داده میشود و ما از بقیه جهان محتواها غافل میمانیم. این همان وضعیتی است که اهل ارتباطات «حباب غربال اطلاعات» یا «اتاقهای پژواک صدا» مینامند، یعنی الگوریتمها برای کاربر با انبوهی از محتواهایی که مورد علاقه اوست اتاقی محصور میسازند که انگار فقط پژواک صدا و عقاید و علایق خودش را در آنها میشنود. الگوریتمها به این ترتیب ما را بازی میدهند و تصویری خوشایند را به ما نشان میدهند که در نهایت به جهل ما از بقیه جهان منجر میشود ولی در عوض نفعش را شرکت پشت سرشان میبرد. در واقع، ما اسیر الگوریتمها میشویم و چون از پشت پرده و روش عملکرد آنها بیخبریم، امکانهای زیادی هم در زمین بازی آنها برای مقابله نداریم.