پشت چراغ قرمز در داخل خودرویش نشسته که پسرک روزنامهفروش به شیشه میزند. برایش روزنامه آورده است، همان کاغذهای تحریری که هر روز وقتی به محل کار یا خانه میرسد و روی مبل راحتی لم میدهد، ورقشان میزند و همزمان با آن جرعهای از فنجای چای یا دمنوشش را مینوشد. اما کمتر پیش میآید به خبرنگارانی که این مطالب را مینویسند تا هر روز بدون استثنا روی صفحات روزنامهها بنشینند فکر کند. نوشتن آغاز ملامتها و محنتها و زحمتهای یک خبرنگار است. حال اگر این خبرنگار هیچ رابطه قراردادی با رسانهاش نداشته باشد و دستمزدی کار کند، همه این «ها»های برشمرده با مقدار زیادی بیتوجهی از سوی مدیران و اندکی (فقط اندکی!) محدودیتهای کاری در شهرستانها و با چمدانی از یاس که هر روز باید دنبال خودش بکشد، همه وجود او را فرا میگیرد.