روز شنبه 21 دی 1398 روز تلخی برای رسانههای جریان اصلی و روزنامهنگاران ایران بود. بامداد چهارشنبه 18 دی، پرواز شماره 752 هواپیمایی بینالمللی اوکراین، پنجشش دقیقه بعد از اینکه از فرودگاه پرواز خود را آغاز کرده بود، در حوالی شهریار سقوط کرد. بعد از حدود یک روز از ماجرا، رسانههای غربی اعلام کردند مستنداتی از تصاویر ماهوارهای به دستشان رسیده که ثابت میکند برخورد ادوات نظامی باعث سقوط هواپیما شده است. هر مقام مسئول ایرانی که میتوانست در اقناع افکار عمومی موثر باشد، از مقامات سازمان هواپیمایی گرفته تا مقامات نظامی و مسئولان دولتی، با خبرنگاران مصاحبه کردند تا بگویند ایران دستی در سقوط نداشته و آنچه در رسانههای خارجی مطرح میشود بخشی از جنگ رسانهای است که بعد از حمله به پادگان نظامی آمریکایی «عینالاسد» و به قصد به حاشیه بردن آن انجام میشود. کمکم بحث و جدلها وارد شبکههای اجتماعی شد و حتی استادان روزنامهنگاری داشتند میگفتند ادعاهای بدون شواهد و مدارک با اخلاق حرفهای روزنامهنگاری منافات دارد و روزنامهنگاران خارجی باید مراقب باشند. گاهی لحن مقامات دولتی خطاب به روزنامهنگاران داخلی که هنوز شک داشتند، زنگی از هشدار هم میگرفت. این جدال سه روز ادامه داشت تا اینکه صبح شنبه 21 دیماه اطلاعیه دولت علت سقوط هواپیما را شلیک سهوی پدافند هوایی ایران به هواپیمای اوکراینی در شرایط تهدید نظامی آسمان کشور اعلام کرد.
با اعلام علت سقوط هواپیما، از هر طرف بهتندی به روزنامهنگاران و رسانههای ایران انتقاد میکردند که چرا آنها نتوانسته بودند مستقل از مقامات دولتی، ادله و شواهد سقوط هواپیما را دنبال کنند و فقط به تکرار حرفهای مقامات بسنده کرده بودند. روزنامهنگاران ایرانی دوباره ضبطصوت و بوق و بلندگو و افراد بیخاصیت و وابستهای خوانده شدند که عملا کارکرد خود را از دست دادهاند. روز 21 دی روز بسیار تلخی برای روزنامهنگاران ایرانی بود و آنها شاهد این بودند که اعتماد مخاطبان به آنها که پیش از آن بسیار سست شده بود، بهکلی از دست رفته است. بزرگترین سرمایه روزنامهنگاران و رسانهها اعتماد مخاطبان است و اگر از دست برود، ادامه فعالیت رسانهای بسیار مشکل و مفتضح خواهد بود.
سقوط هواپیمای اوکراینی اعتماد مردم به روزنامهنگاران را بهشدت کاهش داد اما قضیه اینطور نبود که فقط با همین حادثه اعتماد ناگهان از بین رفته باشد. روند کاهش اعتماد مخاطبان به روزنامهنگاری ایران جریانی است که دستکم 20 سال تداوم داشته و یکشبه اتفاق نیفتاده است. بیاعتباری رسانهای بعد از حادثه سقوط را میتوان نوک کوه یخی دانست که حجم بسیار بیشتر آن تا پیش از حادثه پنهان بود. از زمانی که روزنامهنگاری در این کشور شروع شده، هر رسانهای بهطریقی محدود شده است. در چهار دهه اخیر هم این روند بر روزنامهنگاری مستقل با فشاری مضاعف حاکم بوده است. رسانههای رادیویی و تلویزیونی با انحصار و مطبوعات با نظام صدور مجوزهای پیش از انتشار و وبسایتهای خبری و شبکههای اجتماعی با فیلترینگ محدود شدهاند. در دو دهه اخیر، توقیفهای مطبوعات چنان روزنامهنگاران را به خطاپوشی و دستورپذیری کشانده که خروج آنان از این وضعیت بهراحتی ممکن نیست. در کنار اینها، تعطیلکردن تشکلهای صنفی روزنامهنگاران، تضعیف نهادهای آکادمیک آموزش روزنامهنگاری و محرومیت و مجازات سنگین برای روزنامهنگاران مستقلتر ازجمله اتفاقاتی بوده که در این دو دهه برای روزنامهنگاری ایران رخ داده و نهاد روزنامهنگاری در ایران را بهشدت ضعیف نگه داشته و چهبسا ضعیفتر از قبل ساخته است.
با این وضعیت روزنامهنگاری مستقل در ایران، طبیعی است که در اتفاقاتی همچون رویدادهای آبان و دی 1398، رسانهها نتوانند انتظارات را عملی سازند و به کارکردهای اصیل خود بپردازند. در همین شماره بازخورد، گزارشی درباره عملکرد مطبوعات و خبرگزاریها در حوادث آبانماه انتشار یافته و اتفاقا در آنجا نیز میتوان ضعفهای روزنامهنگاری ایران را دید. راه بازگشت دوباره اعتماد مخاطبان به رسانههای ایران این است که گامهایی برای تقویت استقلال روزنامهنگاری در کشور برداشته شود اما فعلا چشماندازی برای تحقق چنین امری در آینده نزدیک دیده نمیشود.