مسئله فناوری را به شیوههای بسیاری مطرح کردهاند. شاید هم جای تعجب نداشته باشد چرا که فناوری امروزه در همه جای زندگی بشر حضور دارد. استفاده از فناوری در فلسفه هم دیدگاههای گوناگونی پدید آورده است. برای مثال، دمبهدم متنهای بیشتری، غالباً در سنت فلسفه تحلیلی، تحریر میشود که موضوعشان مسئله هوش مصنوعی و تأمل درباره این سؤال است که آیا ماشینها میتوانند یا، اگر زمینه فراهم بود، میتوانستند «فکر کنند». هستند هم کسانی، در این نوشته ایشان را رمانتیک خواهم خواند، که معتقدند فناوری تهدیدی روزافزون برای رابطۀ طبیعی نوع بشر با «طبیعت» بهشمار میآید. و باز هستند دیگرانی که امیدهای ناکجاآبادی در سر دارند و، درست برخلاف «رمانتیکها»، یگانه راه ممکن رشد و شکوفایی نوع بشر را در چارچوب فناوریهایی میجویند که روزبهروز پیچیدهتر و پیشرفتهتر میشوند. بهزعم ایشان، روزی خواهد رسید که «آتنی نو» تأسیس خواهد شد، شهری آرمانی که در آن ماشینها سرانجام بردگانی خواهند بود که به ما امکان میدهند فرهنگی عظیمتر بپرورانیم. دیگران احساس میکنند بعضی انواع فناوری و بعضی شیوههای استفادۀ فناوری زمینه را مهیای تشدیدِ بیشازپیشِ ازخودبیگانگی و استثمار میسازند.
البته در هر یک از دیدگاههایی که از فناوری انتقاد یا تجلیل میکنند ناگزیر پیشفرضهایی هست درباره چندوچون روابط انسانها با ماشینهاشان. و دستکم باید پیشفهمی ضمنی از فناوری داشته باشیم تا بتوانیم آن را نقد یا تجلیل کنیم. دقیقاً در تراز پیشفرضهای پایهای یا تراز پیشفهمهای ضمنی است که پدیدارشناسی میتواند کندوکاو در مسئله فناوری را بیاغازد. بدینقرار، میکوشم به کندوکاو در مسئلهای دست یازم که در نظر اول ممکن است بیاندازه پیشپاافتاده و واضحتر از آن بنماید که درخور تحقیق باشد: مسئلۀ نوعی پدیدارشناسیِ مناسبات انسان و ماشین بهعنوان پایۀ فهمِ پیآیندِ امکانهایی بنیادین که در چارچوب فرهنگی مبتنی بر فناوری خود مینمایند.
روشن است که پدیدارشناسی، پیش از این، تا حدی به مسئله فناوری پرداخته است. این قضیه بهوضوح درمورد هایدگر صدق میکند، هم از منظر وسیعترِ طرح مسئله فناوری در چارچوب تعقلِ محاسبهمحور حاکم بر فناوری هم در سطح عمیقترِ تحلیل توصیفمدارِ ابزارها در بحث فُرهاندِنهایت در کتاب وجود و زمان.