گروه اندیشه: برنار استیگلر (1952-2020) فیلسوف نامدار فرانسوی است که چندی پیش در سن 68 سالگی از دنیا رفت. او استاد تمام کالج بینالمللی فلسفه، رییس بخش توسعه فرهنگی در «مرکز ملی هنر و فرهنگ ژرژ پمپیدو» پاریس و چندین مرکز فرهنگی دیگر بود. از او بیش از سی جلد کتاب به زبانهای فرانسوی و انگلیسی منتشر شد که از مهمترین آثارش میتوان به تکنیک و زمان (سه جلد)، مصیبت نمادین (دو جلد)، تبعیض و بدنامی (سه جلد)، ساختن اروپا (دو جلد)، جامعه خودکار، عصر فروپاشی اشاره کرد. استیگلر در آثار خود تحتتأثیر فیلسوفانی چون زیگموند فروید، کارل مارکس، فردریش نیچه، ایمانوئل کانت، مارتین هایدگر، ادموند هوسرل، پل والری، ژیل دلوز، ژیلبر سیموندون، ژاک دریدا است. او در آثارش به مضامین فناوری، زمان، مصرفگرایی، سرمایهداری مصرفی، فناوری همگرا [که به مجموعهای از چهار فناوری اطلاعات و زیستی و شناختی و نانو گفته میشود]، انقلاب دیجیتال، محیط زیست و تأثیر فرهنگ آمریکایی بر جنبههای گوناگون فرهنگ سایر کشورها میپردازد.
بسیاری از منتقدان، استیگلر را مهمترین فیلسوف سی سال اخیر میدانند. با وجود این، استیگلر یکی از مهمترین متفکران معاصر بود که به نقد تأثیرات فناوری دیجیتال و نظام سرمایهداری پرداخت. استیگلر بر این باور بود که تکنیک [=فن] در جامعه معاصر یک «فارماکون» است، یعنی هم زهر است و هم پادزهر، و نظام سرمایهداری نهایت بهره را از آن میبرد. البته او در آثارش از «فلسفه فناوری» فراتر میرود و به رشتههای مختلفی میپردازد، از فلسفه و منطق و پدیدارشناسی و انسانشناسی و دیرینهشناسی گرفته تا نظریه فیلم و رسانه و ارتباطات، از سایبرنتیک و ارتباطات دیجیتال گرفته تا فلسفه سیاسی و معرفتشناسی. در تمامی آثار او بهنوعی میتوان ردپای نقد فناوری دیجیتال و نقش آن را در توسعه نظام سرمایهداری و تخریب محیطزیست دید. اما اگر نام استیگلر در تاریخ فلسفه معاصر ثبت و ماندگار شد فقط بهخاطر ایدهها و نظریات بدیع او نیست بلکه زندگی شخصی او نیز به همان اندازه اهمیت دارد.
آموختن فلسفه در زندان
استیگلر از معدود متفکرانی بود که در مسیر فیلسوفان عادی حرکت نکرد و حیات فکری و فلسفی و نحوه تحصیل او کاملاً غیرعادی بود. او در دبیرستان ترک تحصيل کرد. در جاهایی مختلف بهعنوان کارگر یدی و کارمند دفتری مشغول بهکار شد، مدتی در یک مزرعه کار کرد و حتی در دورهای یک کلوب جاز باز کرد. اما در سال 1978 بعد از سرقت مسلحانه از یک بانک در تولوز ـ که چهارمین سرقت او از بانک بود ـ دستگیر و به پنج سال زندان محکوم شد. خودش میگوید «اگر وکیل خوبی نداشتم ممکن بود 15 سال برایم آب بخورد». زندگی او تا سال 1983 در زندانهای تولوز و موره سپری شد. زندان زندگی او را بهکل تغییر داد. او در حبس به فلسفه علاقهمند شد و شروع به خواندن فلسفه کرد.
در این زمان چند مجرم دیگر را نیز به سلول استیگلر منتقل کردند که مزاحم مطالعات او بودند. او در اعتراض به این اقدام بهمدت سه هفته دست به اعتصاب غذا زد. استیگلر از مسئولان زندان درخواست یک سلول انفرادی کرد. در نهایت او توانست خواسته خود را به کرسی بنشاند. استیگلر را به سلول انفرادی منتقل کردند و او نیز به اعتصاب غذای خود پایان داد. برخی میگویند این موقعیت ناامیدکننده استیگلر را به یکی از مهمترین متفکران قرن بیستویکم بدل کرد. استیگلر میگوید این دوره از وقفه و تعلیق در زندگیاش یک چیز بسیار مهم و حیاتی به او اعطا کرد که پیشتر از آن بیبهره بود: «موهبت زمان». او بعدها این تجربه و موقعیت خود در زندان را با مالکوم ایکس مقایسه کرد.
استیگلر در زندان سخت مشغول مطالعه بود. او مینویسد: «صبحها بعد از خواندن شعری از مالارمه، پژوهشهای منطقی هوسرل را دست میگرفتم، و عصر که میشد در جستوجوی زمان ازدسترفته پروست را میخواندم.» او در زمان حبس بهصورت مکاتبهای در دانشگاه تولوز ثبتنام کرد و بعد از گذراندن آزمونهای ورودی مشغول به تحصیل در رشته فلسفه شد. ژاک دریدا در این دوره از او حمایت شایستهای کرد. استیگلر از تجربه مطالعه فلسفه در زندانهای دهه 1970 و 1980 میگوید: «در زندانهای امروز دیگر چنین امکانی وجود ندارد، نه به این خاطر که در زندانها کتاب و دفتر نیست بلکه چون وضعیت زندانها بهشدت نابسامان و شلوغ و پرجمعیت و ناامن است.»
انسان: موجودی مصنوعی
استیگلر بعد از آزادی از زندان زندگی خود را وقف فلسفه کرد. در مقطع کارشناسی ارشد دانشجوی ژان فرانسوا لیوتار شد و دکترای خود را نیز با ژاک دریدا سپری کرد و بهاتفاق دریدا در سال 1996 اکوگرافیهای تلویزیونی را منتشر کرد. البته او از سال 1994 کار انتشار مقالات و کتابهایش را آغاز کرده بود. اولین کتاب او در سال 1994 منتشر شد: مجلد اول تکنیک و زمان. او با این کتاب جایگاه خود را بهعنوان یکی از مهمترین فیلسوفان سالهای اخیر تثبیت کرد. تز اصلی استیگلر بر این ایده متمرکز بود که نمیتوان انسان را از تکنیک جدا کرد. کتاب سه جلدی تکنیک و زمان را میتوان هسته اصلی پروژه فلسفی استیگلر دانست. او بر نقش تکنیک در تاریخ فلسفه انگشت میگذارد که همواره سرکوب شده است و تز اصلی خود را مطرح میکند: «انسان ذاتاً موجودی مصنوعی (prosthetic) است.»
استیگلر پرسشهای هایدگر در باب زمان و تکنیک را بسط میدهد و تکنیک را در مقام یک حافظه برونسازیشده، یک ماده غیرارگانیک اما اندامیافته واجد دینامیسمهایی خاص خود، میداند که به هیچکدام از مبانی فیزیک یا زیستشناسی فروکاستنی نیست. او با پیش کشیدن این بحث هایدگری که معنای سوژه زمانمند چیست، تلاش میکند نقش فناوری در تغییرات اجتماعی را در پرتو نیاز همیشگی انسان به جستوجو در پی اسباب مصنوعی جدید تبیین کند. استیگلر با طرح این ادعا که تکنیک در یک وضعیت نوآوری دائمی گرفتار آمده است، بر تفاوت ضرباهنگ تکاملی تکنیک و فرهنگ انگشت میگذارد و سرعت تحولات تکنیکی را چنان بالا میداند که گویی بر مانع زمان غلبه کردهاند. آنچه از منظر هایدگر چهرهای دوگانه به فناوری مدرن میبخشد، یعنی تمایز بین تخنه و اپیستمه ـ بهمعنای شناخت فنی و تجربی که ریشه در منازعه سیاسی سوفسطاییان با سایر فلاسفه دارد ـ از دیدگاه استیگلر عیانکننده واقعبودگی جهان است، قوامدهنده زمان و وجود انسانی که ابزاری است برای چنگانداختن به تجربه غیرزیسته فردفرد ما.
بهباور استیگلر که در سال ۲۰۰۵ گروه سیاسی ـ فرهنگی آرس ایندوستریالیس «Ars Industrialis» ـ «انجمنی برای ترویج سیاست صنعتی در قبال فناوریهای روح» ـ را بنیان گذاشت، هرگونه تغییر بنیادین در آینده این سیاره مستلزم بازنگری در مفهوم نوع بشر و ظرفیتهای آن در حفاظت و بازآرایی حیات است. انسان در مقام یک تکنیک زنده، یعنی حیاتی از درون تکنیکیشده، از پس انواع و اقسام اشکال صنعتیشده میل، چارهای جز شکست زنجیره سازماندهی صنعتی تولید و مصرف ندارد. مفصلبندی دوباره فرآیندهای تفرد روانی، جمعی و فنی که درواقع نام دیگری برای تقویت هوش جمعی و راهاندازی دوباره میل فردی است، راهکار پیشنهادی استیگلر برای غلبه بر آن قسم از بینظمی ساختاری اقتصادی و فناورانه است که جهان ما را در برگرفته است. او با وامگیری از اروین شرودینگر [فیزیکدان اتریشی و از طراحان نظریه موج] و طرح مفهوم آنتروپی منفی (negentropy) که سدی در برابر سیر طبیعی ماده بهسمت بینظمی و مشخصه هر شکلی از حیات است، بر لزوم گامگذاشتن انسان به عصر جدیدی از حیات بر روی سیاره زمین تأکید دارد: عصر نگانتروپوسین (negantropocen)1 که در واقع گریزی است از بینظمی و آسیبهای برآمده از فناوری و صنعت در عصر آنتروپوسین بهاتکای اشکال جدیدی از توجه و مسئولیت و مراقبت.
استگیلر در سپتامبر 2010 یک «مدرسه فلسفه» در شهر بسیار کوچک [= بخش] اپینول ـ لوفنویل از توابع شهر شِر در مرکز فرانسه تأسیس کرد. دانشآموزان منطقه میتوانند در مدرسه او دوره لسیه را بگذرانند. در فرانسه دانشآموزان سه سال در مقطع تحصیلی لسیه از سن ۱۵ تا ۱۸ تحصیل میکنند. همچنین در این مدرسه برنامههای دکتری و نیز مدرسه تابستانی طبق روشهای تدریس استیگلر برگزار میشود.
پینوشت:
1. آنتروپوسین (anthropocene) یا عصر زمینشناسی تحت سلطه انسان اصطلاحی در زمینشناسی است برای توصیف آغاز یک عصر جدید. آنتروپوسین به آخرین دور از آخرین دوره زمینشناسی میگویند، دورهای که اکنون در آن به سر میبریم. برخی از زمینشناسان بر این باورند که در حال حاضر انسانها تأثیر محسوسی بر اکوسیستم زمین میگذارند و نمیتوان بدون در نظرگرفتن این تأثیر درباره زمینشناسی صحبت کرد.