مشکل فقط کاغذ نیست

تابستان امسال یکی از بدترین فصل‌های روزنامه‌نگاری ایران بود. نشریات چاپی فشار اقتصادی خیلی زیادی را تحمل کردند چون قیمت دلار سه برابر شده بود و اغلب روزنامه‌ها و نشریات وابسته به واردات کاغذ بودند. بنابراین قیمت کاغذ به‌حدی بالا رفت که انتشار بسیاری از مطبوعات دیگر هیچ منطق اقتصادی نداشت. مشکل فقط قیمت نبود و در هفته‌هایی از تابستان امسال، با هیچ قیمتی کاغذی در بازار پیدا نمی‌شد که بتوان روزنامه‌ها را روی آن‌ها چاپ کرد.

پتلفرم کاغذ چاپی بیش از 400 سال است که رسانه‌ای به‌نام مطبوعات را زنده نگه داشته اما در روزهایی از تابستان امسال ناگهان روزنامه‌نگاران به خود آمدند و دیدند این ماده که انگار که همیشه ارزان و در دسترس است، به‌قدری گران و کمیاب شده که کل حرفه آن‌ها را ممکن است با خطر جدی نابودی مواجه کند.

وقتی که بحران کاغذ پیش آمد، یعنی حتی روزنامه‌های دولتی و عمومی مثل «ایران» و «همشهری» هم کاغذ نداشتند که خروجی تحریریه را روی آن چاپ کنند، سروصدای رسانه‌ها بلند شد و به دولت فشار آوردند. وزارت ارشاد و وزارت صمت شروع کردند به تلاش و تکاپو برای این‌که اولا کاغذ را جزو کالاهای استراتژیکی درآورند که باید ارز ارزان‌قیمت به آن اختصاص داده شود و دوما این‌که به هر ترتیبی که شده سریعا درهای کشور را باز کنند تا مقداری کاغذ وارد شود و فشار از جانب رسانه‌ها از روی آن‌ها برداشته شود. بعدتر مشخص شد که ارزهای دولتی و ارزان تخصیص‌داده‌شده به واردکنندگان کاغذ فساد درست کرده بوده، به‌حدی که حتی دو واردکننده بدون هویت مشخص میلیون‌ها دلار ارز گرفته بودند و هیچ کاغذی هم وارد نکرده بودند. (این فساد قبلا هم در حوزه کاغذ مطبوعات وجود داشت و در دهه 70 هم که یارانه مطبوعات به‌صورت کاغذ به نشریات داده می‌شد، بسیاری از مدیران مسئول وسوسه می‌شدند کاغذشان را به‌جای چاپخانه راهی بازار کنند و آن را به قیمت آزاد بفروشند.)
وقتی که کاغذ کمیاب و حتی نایاب شد، بسیاری از روزنامه‌نگاران و کارشناسان رسانه اعلام کردند که دوران مرگ مطبوعات چاپی فرا رسیده و بحران کاغذ آخرین میخ بر تابوت این پیکر بی‌جان است. شواهدی هم که برای آن برمی‌شمردند عبارت بودند از بحران کمبود مخاطب به‌دلیل شیوع مصرف اخبار و مطالب در فضای مجازی و ضعف اقتصادی مطبوعات و کاستی‌های حرفه‌ای روزنامه‌ها. اما مسئله این‌جاست که بحران کاغذ و حتی رقابت با فضای مجازی نمی‌تواند تنها مولفه‌های علی برای بحران روزنامه‌نگاری ایران باشند.

بحران اصلی روزنامه‌نگاری در ایران، بحران فلسفه رسانه است. فلسفه رسانه و سیاست‌گذاری در حوزه رسانه در ایران طوری وانمود می‌شود که گویا همه رسانه‌ها باید تربیت‌کننده و معلم عوام باشند. به‌عبارت دیگر، به مردم به دیده کسانی نگاه می‌شود که رسانه‌ها باید به آن‌ها مسایل متنوع و پرشماری را یاد بدهند و نقش آموزش‌دهنده شیوه زندگی و مهندس افکار را برای آ‌ن‌ها بازی کنند.
کارکرد رسانه در ایران خیلی کم نقد و انتقاد و دیده‌بانی از قدرت‌های سیاسی و اقتصادی بوده است. بنابراین انتظار تقریبا تمام سیاست‌گذاران حوزه رسانه‌، همان است که از روابط‌عمومی‌ها دارند. همین طرز تفکر باعث شده که انواع محدودیت‌ها برای رسانه‌ها، چه دیداری شنیداری و چه چاپی و اینترنتی به وجود بیاید و مسئولان و ناظران رسانه‌ها اصلا نپذیرند که رسانه‌ها باید دیده‌بان و نظارت‌کننده و ناقد عملکردها و نهادها باشند.

با این طرز فکر و دیدگاه، رسانه‌ها در ایران تقریبا هیچ‌گاه – مگر در شرایط استثنایی در طول تاریخ معاصر – نتوانسته‌اند نقش مورد انتظار خود را ایفا کنند و بنابراین مخاطبان چندانی نداشته‌اند. اگر رسانه‌های چاپی این روزها خوانده نمی‌شوند، دلیلش این است که ضعف ساختاری داخلی و بیرونی آن‌ها باعث شده است که رسانه‌ها به‌صورت نهادی رشد نکنند، مستقل نشوند و همواره ضعیف بمانند و متکی به کمک‌های دولتی یا پشتگرم به حامیان مالی سیاسی و اقتصادی باشند. در مواقع بحرانی مثل بحران کاغذ این وضعیت خود را بهتر نشان می‌دهد.